سفارش تبلیغ
صبا ویژن



سیاره رنج






سیاره رنج
مدیر وبلاگ : [28]
نویسندگان وبلاگ :
بهار[1]
ساره[3]

آرمانخواهی انسان مستلزم صبر بر رنجهاست پس برادر خوبم، برای جانبازی در راه آرمان‌ها یاد بگیر که در این سیاره رنج صبورترین انسان‌ها باشی. شهید آوینی
تماس با نویسنده


موضوعات مطالب
زندگی[8] . سیاسی[6] . سایر[4] . اعتقادی[3] . روضه[2] . مداحی .
آرشیو وبلاگ
پاییز 89
زمستان 89

آمار بازدید


کل بازدیدها: 29441

بازدیدهای امروز: 6

بازدیدهای دیروز: 26

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
سیاره رنج


لوگوی دوستان


 RSS 

   

مرتضی آوینی: بنده مخالف شرکت در جشنواره های جهانی و دعوت از منتقدان بین المللی نیستم،

http://14alam.blogfa.com/post-48.aspx



نویسنده » » 4:58 ع جمعه 91/10/8

اوایل محرم پیامکی برام اومد.. که بوی دشمنی (شیطان) می‌داد..
دشمنی که با هدف گرفتن اشک و گریه و ناله و محرم و صفر و اعتقادات قدم جلو گذاشته.. (به این میگن جنگ نرم)
انتهاش هم زده بود " انشاءالله که اعمال شما در این ایام مقبول درگاه الهى قرار گیرد."

متن پیامک و جوابیه ..
محرم و صفر زمان بالیدن است نه فقط نالیدن؛ اتفاقاً محرم و صفر می‌نالیم تا ببالیم ...
بساطش آموزه است نه موزه؛ ---» باطنش آموزه است و ظاهرش معجزه ...
تمرین خوب نگریستن است نه خوب گریستن؛ ---» تمرین درست نگریستن است و خوب گریستن ...
نماد شعور مذهب است نه فقط شور مذهب؛ ---» شعور است که شور ایجاد می‌کند ...
منتظران به هوش باشندکه حسین (ع) را منتظرانش کشتند؛ ---» مشتاقان مهدی به هوش باشید حسین را "متظاهران به دین" کشتند نه "منتظران او" ...
او خواهد آمد



نویسنده » » 6:16 ع سه شنبه 91/9/7

شام غریبان .. تسلای دل خانم جان زینب سلام الله علیها صلوات



نویسنده » » 9:44 ع یکشنبه 91/9/5

نقل از آیت الله العضمی بهجت:

انسان هر راهی را بدون تقیّد و پایبندی به قرآن و سنت برود، روز به روز تنزل میکند و تاریخ از جمله قضایای سقیفه و پیامدهای آن مانند ماجرای کربلا، هر روز تکرار میشود؛ (کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا)
زیرا هر روز حقی غصب و یا احقاق میشود، و همیشه حق و باطل مثل حسین و یزید وجود دارد، و کار مردم هم یا جنگ در کنار یزید یا در رکاب امام حسین علیه السلام است.



نویسنده » » 9:42 ع یکشنبه 91/9/5

 

به نقل از وبلاگ مبارز، سرباز امام خامنه ای (حفظه الله):
امروز یکی از مردان بزرگ و گمنام خدا به جایگاه ابدی خود پیوست بزرگ مردی که مرجع تمامی مومنین و اولیا در منطقه بود و چراغ راه برای رسیدن به انسانیت،به کمال و در نهایت به لقاالله.امروز جمع زیادی امده بودند تا سید عبدالعلی معافی مدنی را تشیع و به خاک بسپارند سیدی که در بین شاگردان و دوستارانش به دکتر معروف بود "دکتر مدنی" این اسمی بود که همه او را مورد خطاب قرار می دادند هرچند توفیق استفاده و شاگردی ما از ایشان خیلی زیاد نبود ولی هر بار که نزد ایشان می رفتیم ابتدا به یاد خدا می افتادیم و بعد از کمی صحبت انگیزه مضاعفی برای طی مسیر می یافتیم و د رنهایت هم با رفع مشکل از حضورشان مرخص می شدیم من که هر بار رفتم واقعا دست پر برگشتم.ایشان انسانی بسیار متواضع و دوست داشتنی بودند و با وجود دارا بودن به منابع وسیع علمی و عرفانی متاسفانه در گمنامی زندگی می کردند.همیشه اینطوری بود البته ما انسانها معمولا وقتی متوجه نعمتی می شویم که انرا از دست داده باشیم مثلا هستند جوانهایی در ایران که حسرت کشورهای غربی را می خورند در صورتی که در بزرگترین نعمت خدا غرقند و قدری نمی دانند انرا.

امروز تقریبا همه مومنین جمع بودند تا این روحانی عزیز و این مرد خدا را بدرقه راه بی پایان قیامت کنند و همین بزرگتر نعمت خدا در حق دکتر بود.انشاالله ما هم اینگونه بدرقه شویم.
روحت با امیر المومنین علیه السلام محشور باد دکتر جان.



نویسنده » » 12:7 ع چهارشنبه 90/4/29

من مسلمانم (یه پاورپوینته!!)                    لینک دانلود



نویسنده » ساره » 12:9 ص دوشنبه 89/10/27

تغییر عادت منفی به مثبت (از امروز مثبت باشیم)

کلمه ها عقایدِ شکل گرفته و افکار بیان شده هستند به عبارت ساده آن چه می گویی فکری است که بیان می شود. کلمه ها و اندیشه ها دارای امواجی نیرومند هستند که به زندگی و امورمان شکل می دهند.
اگر یک کارگر بی سواد بتواند یک اصطلاحی را در دنیا شایع کند؛ پس من و تو، ما و شما به طور حتم می توانیم استفاده از کلمه ها و اصطلاح های مثبت را در سطح کل ایران گسترش داده و انرژی مثبت را بین همه پخش کنیم..

امروزه ثابت شده که کلمات منفی نیروی منفی به سمت شخص می فرستند و او را به سمت منفی و بیماری سوق می دهند!
به طور مثال وقتی به ما می گویند خسته نباشی دراصل خستگی را به یادمان می آورند و ناخودآگاه احساس خستگی می کنیم (با خودتان امتحان کنید)
اما اگر به جای آن از یک عبارت مثبت استفاده شود نه تنها نیروی از دست رفته، ترمیم و خستگی جسم را از بین می برد بلکه نیروی مثبت و سازنده ای را به افراد هدیه می دهیم.
مثال:
به جای پدرم درآمد؛ بگوییم: خیلی راحت نبود
به جای خسته نباشید؛ بگوییم: خدا قوت
به جای دستت درد نکنه؛ بگوییم: ممنون از محبتت، سلامت باشی
به جای گرفتارم؛ بگوییم: ‌در فرصت مناسب با شما خواهم بود
به جای دروغ نگو؛ بگوییم: راست می گی؟ راستی؟
به جای خدا بد نده؛ بگوییم: خدا سلامتی بده
به جای قابل نداره؛ بگوییم: هدیه برای شما
به جای شکست خورده؛ بگوییم: با تجربه
به جای مگه مشکل داری؛ بگوییم: مگه مسئله ای داری؟
به جای فقیر هستم؛ ‌بگوییم: ثروت کمی دارم
به جای بد نیستم؛ بگوییم:‌ خوب هستم
به جای بدرد من نمی خورد؛ بگوییم: مناسب من نیست
به جای مشکل دارم؛ بگوییم: مسئله دارم
به جای جانم به لبم رسید؛ بگوییم: چندان هم راحت نبود
به جای فراموش نکنی؛ بگوییم: یادت باشه
به جای داد نزن؛ ‌بگوییم: آرام باش
به جای من مریض و غمگین نیستم؛‌ بگوییم:‌ من سالم و با نشاط هستم
به جای غم آخرت باشد؛ بگوییم: شما را در شادی ها ببینم
به جای ببخشید مزاحمتون شدم؛ بگوییم: از این که وقت خود را در اختیار من گذاشتید متشکرم
به جای لعنت بر پدر کسی که اینجا آشغال بریزد؛ بگوییم: رحمت بر پدر کسی که اینجا آشغال نمی ریزد

شما هم می‌توانید به این لیست مواردی رو اضافه کرده و برای دیگران بفرستید...
وقتی بعد از مدتی همدیگر را می‌بینیم، به جای توجه کردن به نقاط ضعف همدیگر و نام بردن از آنها مثل: چقدر چاق شدی؟”،“چقدر لاغر شدی؟”،“چقدر خسته به نظر می‌آیی؟”،“چرا موهات را این قدر کوتاه کردی؟”،“چرا ریشت را بلند کردی؟”،“چرا توهمی؟”،“چرا رنگت پریده؟”،“چرا تلفن نکردی؟”،“چرا حال مرا نپرسیدی؟” و ...
بهتر است بگوییم: “سلام به روی ماهت”، “چقدر خوشحال شدم تو را دیدم”، و ...

 عبارات دیگری که نه تنها بیانگر نقاط ضعف طرف مقابل ما نیست بلکه نوعی اعتماد به نفس را به مخاطبمان القاء میکند. البته اگر اصراری نداشته باشیم که حتماً درباره ی همدیگر اظهار نظر کنیم، وگرنه می‌شود که درباره ی موضوعات مشترک، البته در محوریت مثبت با هم صحبت کنیم.



نویسنده » » 12:4 ص دوشنبه 89/10/27

چهار تا دانشجو شب امتحان بجای درس خواندن به خوش گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی امتحانشون رو نداشتند؛ روز امتحان به فکر چاره افتادند و حقه ای سوار کردند به این صورت که سر و روشون رو کثیف کردند و مقداری هم با پاره کردن لباس هاشون در ظاهرشون تغییراتی بوجود آوردند؛ سپس عزم رفتن به دانشگاه نمودند و یکراست به پیش استاد رفتند؛ مسئله رو با استاد اینطور مطرح کردند که دیشب به یک مراسم خارج از شهر رفته بودند و در راه برگشت از شانس بد یکی از لاستیک های ماشین پنچر میشه و اونا با هزار زحمت و هل دادن ماشین به یه جایی رسوندنش و این بوده که به آمادگی لازم برای امتحان نرسیدند؛ کلی از اینها اصرار و از استاد انکار؛ آخر سر قرار میشه سه روز دیگه یک امتحان اختصاصی برای این 4 نفر از طرف استاد برگزار بشه..
آنها هم بشکن زنان از این موفقیت بزرگ، سه روز تمام به امر شریف خر زنی مشغول میشن و روز امتحان با اعتماد به نفس بالا به اتاق استاد میرن تا اعلام آمادگی خودشون رو ابراز کنند!
استاد عنوان میکنه بدلیل خاص بودن و خارج از نوبت بودن این امتحان باید هر کدوم از دانشجوها توی یک کلاس بنشینند و امتحان بدن که آنها بدلیل داشتن وقت کافی و آمادگی لازم با کمال میل قبول میکنند.

امتحان حاوی دو سوال و بارم بندی از نمره بیست بود؛
یک)  نام و نام خانوادگی؟                               دو نمره
دو )  کدام لاستیک پنچر شده بود؟                   هجده نمره
الف) لاستیک سمت راست جلو
ب) لاستیک سمت چپ جلو
ج) لاستیک سمت راست عقب
د) لاستیک سمت چپ عقب



نویسنده » ساره » 5:38 ع شنبه 89/10/25